کد مطلب:212723 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:45

شعیب بن یعقوب عقرقوفی
از اصحاب حضرت صادق و كاظم علیهماالسلام و ثقه است. [1] او پسر خواهر ابوبصیر، یحیی بن قاسم [2] است.

مرحوم شیخ طوسی، در رجالش، او را از اصحاب امام ششم [3] و هفتم [4] شمرده و در فهرست فرموده: شعیب كتابی دارد كه بزرگانی همچون: ابن ابی عمیر و حماد بن عیسی آن را از او نقل كرده اند. [5] .

نجاشی و علامه، كنیه او را ابویعقوب گفته اند [6] ؛ و مرحوم شیخ طوسی، دردو جا، نام پدر شعیب را یعقوب فرموده، لیكن كنیه ای برای او ذكر نكرده است. [7] .

ابن داود گفته: اسم پدر و كنیه او یكی است. [8] .

شیخ كشی، راجع به صله رحم، روایتی از شعیب، بدین عبارت، نقل فرموده: یافتم به خط جبرئیل بن احمد كه، از محمد بن عبدالله بن مهران، از محمد بن علی، از حسن بن علی بن ابی حمزه، از پدرش ابی حمزه، از شعیب عقرقوفی روایت كرده كه گفت: روزی خدمت حضرت موسی بن جعفر (ع) بودم كه ابتداءا و بدون سابقه فرمود: ای شعیب! فردا مردی از



[ صفحه 250]



ساكنین غرب، تو را ملاقات می كند و از حال من می پرسد، تو در جواب او بگو: به خدا سوگند، موسی بن جعفر (ع) امامی است كه حضرت صادق (ع) او را سفارش نموده و تصریح به امامت او كرده؛ آن گاه هر چه از حلال و حرام سؤال كرد، از طرف من جواب ده. گفتم: فدایت شوم، آن مرد مغربی چه نشانی دارد؟ فرمود: مردی بلند قامت و درشت هیكل است، به نام یعقوب؛ وقتی او را ملاقات كردی ترس نداشته باش، هر چه پرسید جواب ده، و اگر میل داشت پیش من بیاید، او را نزد من بیاور.

شعیب سوگند یاد كرد و گفت: روز دیگر، من در طواف بودم كه مردی جسیم و قوی هیكل روی به من كرد و گفت: می خواهم از تو راجع به احوال آقا و مولایت سؤالی كنم. گفتم: آقایم كیست؟ گفت: موسی بن جعفر (ع) گفتم: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. از مكانش سؤال كردم، گفت: از اهالی مغرب می باشم. پرسیدم: از كجا مرا شناختی؟ گفت: در خواب دیدم كسی به من دستور داد: شعیب را ملاقات كن و هر چه می خواهی از او بپرس. وقتی كه بیدار شدم از نام تو جستجو كردم، تو را به من راهنمایی كردند. گفتم: بنشین در این جا تا از طواف فارغ شوم. پس از طواف پیش او رفتم و صحبت را آغاز كردم، او را مردی دانا و عاقل یافتم. از من خواهش كرد خدمت موسی بن جعفر (ع) برسانمش. با هم حضور حضرت رسیدیم. همین كه امام چشمش به او افتاد فرمود: ای یعقوب! دیروز كه وارد شدی بین تو برادرت نزاعی درگرفت و كار به جایی رسید كه یكدیگر را دشنام دادید؛ این چنین كرداری روش ما نیست، دین ما و پدران ما مخالف این كارهاست، و هرگز كسی را به چنین كاری فرمان نمی دهیم. از خدا بترس و پرهیز كن. به همین زودی مرگ ما بین تو و برادرت جدایی می افكند، و برادرت در هیمن سفر خواهد مرد، قبل از آن كه به وطن برسد، تو هم از كرده خود پشیمان می شوی. این پیشامد به واسطه آن است كه قطع رحم كردید، خداوند هم عمر شما را قطع كرد. یعقوب پرسید: فدایت گردم، اجل من كی خواهد رسید؟ فرمود: اجل تو هم رسیده بود؛ لیكن چون در فلان منزل نسبت به عمه خود مهربانی كردی و صله رحم نمودی، بیست سال بر عمرت افزوده گشت.

شعیب گوید: سال بعد از این جریان، یعقوب را در راه مكه و احوالش را پرسیدم، گفت: برادرم در همان سفر، به وطن نرسیده، از دنیا رفت و در بین راه او را دفن كردیم. [9] .

در كافی، از شعیب نقل شده كه گفت: شنیدم امام صادق (ع) به اصحابش می فرمود: از خدا پروا گیرید، و برادرانی خوشرفتار باشید؛ در راه خدا با هم دوستی كنید و پیوستگی



[ صفحه 251]



داشته باشید، و مهر ورزید، و یكدیگر را دیدار كنید؛ و امر ما را مذاكره كنید، و آن را زنده دارید. [10] .

نویسنده گوید: شعیب پسری به نام ابراهیم داشته، و گفته اند كه واقفی مذهب بوده است. [11] .

علامه حلی فرموده: من به روایت ابراهیم بن شعیب اعتماد نمی كنم. [12] .


[1] رجال نجاشي، ص 139 - خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 42.

[2] شرح حال مختصري از يحيي بن قاسم، در پاورقي عنوان ابوبصير، آمد.

[3] الطوسي، ص 217.

[4] رجال الطوسي، ص 352.

[5] فهرست طوسي، ص 166.

[6] رجال نجاشي، ص 139 - خلاصه، علامه حلي، ص 42.

[7] رجال الطوسي، ص 217 و ص 352.

[8] رجال ابن داود - جزء اول - باب الشين.

[9] رجال كشي، ص 375 - 374.

[10] اصول كافي، ج 2، باب مهرورزي و عطوفت با يكديگر، ص 140.

[11] اختيار معرفة الرجال، ص 470.

[12] خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 95.